جدول جو
جدول جو

معنی هیچ یک - جستجوی لغت در جدول جو

هیچ یک
لا أحد
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به عربی
هیچ یک
Neither
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به انگلیسی
هیچ یک
aucun
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به فرانسوی
هیچ یک
既不
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به چینی
هیچ یک
nessuno
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
هیچ یک
ninguno
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
هیچ یک
żaden
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به لهستانی
هیچ یک
ни один
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به روسی
هیچ یک
жоден
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به اوکراینی
هیچ یک
geen
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به هلندی
هیچ یک
keiner
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به آلمانی
هیچ یک
कोई नहीं
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به هندی
هیچ یک
どちらでもない
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به ژاپنی
هیچ یک
কোনটিও না
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به بنگالی
هیچ یک
hiçbiri
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
هیچ یک
어느 것도
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به کره ای
هیچ یک
hakuna
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به سواحیلی
هیچ یک
کوئی نہیں
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به اردو
هیچ یک
ไม่มี
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به تایلندی
هیچ یک
tidak ada
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
هیچ یک
nenhum
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به پرتغالی
هیچ یک
אֵין
تصویری از هیچ یک
تصویر هیچ یک
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یک یک
تصویر یک یک
یکی پس از دیگری، یکی یکی، تک تک، یکایک، یک به یک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سی یک
تصویر سی یک
یک جزء از سی جزء چیزی، یک سی ام
فرهنگ فارسی عمید
کلمۀ نفی که در نبودن کسی در جایی استعمال می شود مثلاً در این جا کیست؟ هیچ کس، کنایه از ناکس، فرومایه، برای مثال مکن نماز بر آن هیچ کس که هیچ نکرد / که عمر در سر تحصیل مال کرد و نخورد (سعدی - ۱۶۹)
فرهنگ فارسی عمید
(وَ گُ تَ)
چیزی، به چیزی،
بی اعتبار، بی ارزش، (فرهنگ فارسی معین)،
- به همه هیچ چیز خریدن، بضاعت فراوان در مقابل متاع بی ارزشی دادن، (فرهنگ فارسی معین)،
- به هیچ چیز برنگرفتن، ارزش ننهادن، به چیزی نشمردن، (فرهنگ فارسی معین)،
- هیچ چیز نشمردن، وقع ننهادن، اهمیت ندادن، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(هََ یَ / یِ)
یکی از هفت بخش چیزی. سبع. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ یَ / یِ)
یک هشتم. یکی از هشت بخش هر چیزی. ثمن. (یادداشت مؤلف) ، (اصطلاح فقه) ارثی که زن صاحب اولاد از ترکۀ شوی برد. (از یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
یکی پس ازدیگری، فردافرد جدا جدا. مقیاس متداول درمیان گراورسازان برای تهیه گراورها و کلیشه هایی که درست معادل عکس تصویر اصلی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سی یک
تصویر سی یک
یک سی ام یک جزو از سی جزو چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی بچیزی، بی اعتبار بی ارزش. یا بهمه هیچ چیز خریدن، بضاعت فراوان درمقابل متاع بی ارزش دادن، یا به هیچ چیز برنگرفتن، ارزش ننهادن بچیزی نشمردن، یا به هیچ چیز نشمردن، وقع ننهادن اهمیت ندادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشت یک
تصویر هشت یک
یک جزوازهشت جزو یک هشتم (8، 1) ثمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت یک
تصویر هفت یک
یک جزو ازهفت جزوچیزی یک هفتم (7، 1) سبع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیچ کس
تصویر هیچ کس
((کَ))
کسی، شخصی، ناچیز، بی ارزش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هشت یک
تصویر هشت یک
زکات
فرهنگ واژه فارسی سره